مقابله با رژیم ایران: راهبرد دولت ترامپ
نوشته مایکل آر. پمپئو
پایان جنگ سرد موجب به وجود آمدن تفکر نوینی در میان سیاستگذاران و تحلیلگران درباره بزرگترین چالشها نسبت به امنیت ملی ایالات متحده شد. پدیدار شدن القاعده، تبهکاران فضای مجازی، و نهادهای خطرناک دیگر، تأیید دوبارهای بر تهدید موجود از سوی عوامل غیرحکومتی بود. ولی آشکار شدن دوباره رژیمهای قانونشکن، رژیمهای سرکشی که قواعد بینالمللی را زیرپا میگذارند، به حقوق و آزادیهای بنیادین بشری احترام نمیگذارند، و برضد امنیت مردم آمریکا، همپیمانان و شرکای ایالات متحده، و دیگر نقاط جهان کار میکنند، به همان میزان نگرانکننده بوده است.
کشورهای کره شمالی و ایران در صدر فهرست این کشورهای قانونشکن قرار دارند. جنایات آنها بر ضد صلح بینالمللی بسیار زیاد است؛ ولی هر دو کشور بیش از هر چیز به خاطر این که به مدت چندین دهه با سرپیچی از ممنوعیتهای بینالمللی به دنبال برنامههای هستهای بودهاند، شناخته شدهاند. به رغم تلاشهای دیپلماتیک شایان واشنگتن، پیونگ یانگ با یک رشته موافقتهای زیر پا گذاشته شده تسلیحاتی که زمان آنها به دوره دولت جرج اچ. دبلیو. بوش بازمیگشت، سیاستگذاران ایالات متحده را فریب داد. برنامههای جنگافزارهای هستهای و موشکهای بالستیک کره شمالی با شتاب ادامه داشت، تا جایی که پس از انتخاب پرزیدنت ترامپ، پرزیدنت باراک اوباما به او گفت که این [مسئله کره شمالی] بزرگترین چالش امنیت ملی او خواهد بود. در رابطه با ایران نیز توافقی که دولت اوباما در سال ۲۰۱۵ امضا کرد – برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام – نتوانست به جاهطلبیهای هستهای این کشور پایان بخشد. در واقع از آن جا که رژیم ایران میدانست که برای دولت اوباما حفظ این توافق بر هر چیز دیگری مقدم است، برجام حس معافیت از مجازات را در رژیم [ایران] ایجاد کرده و به آن اجازه داده بود تا پشتیبانی خود از فعالیتهای تبهکارانه را افزایش دهد. این توافق همچنین مبلغ بسیار زیادی پول برای تهران به ارمغان آورد که رهبر [ایران] آن را صرف حمایت مالی از همه انواع تروریسم در سراسر خاورمیانه کرده است (و در مقابل با پیامدهای ناچیزی روبهرو بوده است.) [این پول] همچنین وضعیت اقتصادی این رژیم را که در صدور انقلاب خود به خارج و اعمال آن در داخل کشور مصمم بوده، تقویت کرده است.
افزایش یافتن تهدیدهای کره شمالی و ایران در دوران پس از جنگ عراق موجب پیچیدهتر شدن پاسخ به پرسش مربوط به راه مقابله با آنها شده است. آمریکاییها به حق نگران هزینههای یک تعهد نظامی بلندمدت به نام محافظت در برابر جنگافزارهای کشتار جمعی هستند. در شرایطی که مشکلات مرتبط با عراق هنوز در اذهان مردم تازه است، و نظر به این که ناکارآمدی توافقهای گذشته برای مهار کردن تهدیدهای موجود از جانب کره شمالی و رژیم ایران ثابت شده است، جلوگیری از آسیب رسانی این رژیم های سرکش مستلزم الگوهای نوین دیپلماتیک است.
پرزیدنت ترامپ وارد میشود. به رغم تمام نگرانیهای سیاستمداران در واشنگتن نسبت به شیوه تعامل بینالمللی پرزیدنت ترامپ، دیپلماسی او بر مبنای یک رویکرد عامدانه استوار است که در مقابله با رژیمهای قانونشکن، به ایالات متحده دست بالا را میدهد.
دکترین ترامپ
پرزیدنت ترامپ هم در دوران کارزارهای انتخاباتی و هم پس از برعهده گرفتن سمت [ریاست جمهوری] دیدگاه خود را درباره ضرورت یک رهبری جسورانه آمریکایی، که اولویت را به منافع امنیتی ایالات متحده بدهد، به گونه ای شفاف بیان کرده است. این اصلِ مبتنی بر عقل سلیم، رویکرد ترجیح داده شده دولت اوباما موسوم به «رهبری از پشت» – راهبرد مصالحهکارانهای که به غلط از قدرت و نفوذ رو به زوال آمریکا خبر میداد – را تغییر میدهد. رویکرد «رهبری از پشت» موجب شده است که خطر کره شمالی امروز از هر زمان دیگری بیشتر باشد. رویکرد «رهبری از پشت» در بهترین حالت ممکن تلاش رژیم ایران برای تبدیل شده به یک قدرت هستهای را به تاخیر انداخت و در همان حال اجازه داد تا نفوذ شریرانه و تهدید تروریستی جمهوری اسلامی افزایش یابد.
امروز هم کره شمالی و هم رژیم ایران حساب کار دستشان آمده و فهمیده اند که ایالات متحده اجازه نخواهد داد تا فعالیتهای بیثباتکننده آنها مهارنشده باقی بماند. فشار کارزار تهاجمی و چندملیتی تحت رهبری ایالات متحده بر ضد کره شمالی، همراه با بیانیههای روشن و بدون ابهام پرزیدنت [ترامپ] مبنی بر این که ایالات متحده در صورت لزوم با توسل به زور از منافع حیاتی خود دفاع خواهد کرد، شرایطی را فراهم آورد که در نهایت به نشست پرزیدنت ترامپ با رئیس کیم جونگ اون در سنگاپور در ماه ژوئن گذشته انجامید. در آنجا بود که رئیس کیم نسبت به غیرهستهای کردن نهایی و کاملا راستیآزمایی شده کره شمالی متعهد شد. البته کره شمالی در گذشته نیز تعهدات مشابهی را داده بود؛ اما برخلاف آنها، این نخستین بار بود که یک تعهد شخصی برای غیرهستهای کردن از سوی یک رهبر به یک رهبر دیگر داده میشد. شاید این نشاندهنده یک تغییر کلان راهبردی از سوی رئیس کیم باشد، و شاید هم چنین نباشد و ما برای سنجش مقاصد او و اطمینان یافتن از اینکه تعهد او اجرا خواهد شد، باید کارهای بسیار زیادی انجام دهیم. ولی رویکرد پرزیدنت ترامپ فرصتی را برای حل مسالمتآمیز یک مسئله حیاتی امنیت ملی، که مدتها سیاستگذاران را آزار داده، به وجود آورده است. رئیسجمهوری، نماینده ویژه ما در امور کره شمالی (استفان بیگان)، و خود من با چشمانی باز برای بهرهبرداری از این فرصت به کارمان ادامه خواهیم داد.
دولت پرزیدنت ترامپ در رابطه با ایران نیز به دنبال یک کارزار «فشار حداکثری» است. این کارزار به هدف قطع درآمدهای رژیم ایران طراحی شده است؛ درآمدهایی که این رژیم – و به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (آیآرجیسی) که بخشی از نیروهای نظامی رژیم ایران و تحت کنترل مستقیم رهبر است – از آن برای تامین مالی خشونت از طریق حزب الله در لبنان، حماس در سرزمینهای فلسطینی، رژیم اسد در سوریه، شورشیان حوثی در یمن، شبه نظامیان شیعه در عراق، و ماموران خودش که مخفیانه در سراسر جهان در حال توطئهچینی هستند، استفاده میکند.
با این وجود پرزیدنت ترامپ خواهان یک درگیری نظامی بلندمدت دیگر ایالات متحده در خاورمیانه – و به طور کلی در هیچ منطقه دیگری – نیست. او آشکارا درباره پیامدهای وحشتناک حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ و مداخله در لیبی در سال ۲۰۱۱ سخن گفته است. ممکن است کارشناسان بخواهند درباره این که این دولت، ایالات متحده را درگیر جنگ خواهد کرد، ترس و نگرانی ایجاد کنند؛ ولی روشن است که آمریکاییها رئیسجمهوری دارند که اگرچه در استفاده از نیروی نظامی هراسی ندارد (کافی است بروید و این را از دولت اسلامی [داعش]، طالبان، و یا رژیم اسد بپرسید،) اما تشنه توسل به آن هم نیست. نیروی قاطع نظامی همواره پشتوانهای برای محافظت از مردم آمریکا خواهد بود، اما نباید نخستین گزینه باشد.
یک جنبه مهم دیگر سیاست پرزیدنت تمایل او به گفتوگو با سرسختترین دشمنان ایالات متحده است. همانگونه که او در ماه ژوئیه گفت: «دیپلماسی و تعامل مرجح بر درگیری و دشمنی است.» رویکرد او در قبال کره شمالی را در نظر بگیرید: دیپلماسی او در قبال رئیس کیم تنش ها را روزبهروز کاهش داده است.
آن چه تمایل پرزیدنت [ترامپ] به تعامل را تکمیل می کند، مخالفت غریزی او با توافقهای بد است. درک او از اهمیت اهرم در هر مذاکره، احتمال دستیابی به توافقهای به شدت غیرسازنده مانند برجام را از بین میبرد. او مایل به حصول توافق با رقبای ایالات متحده است، اما در عین حال به آسانی میتواند از توافقهایی که نهایتا در خدمت پیشبرد منافع ایالات متحده نباشند، خارج شود. این رویکرد با رویکرد دولت اوباما نسبت به برجام – که در آن نفس توافق به هدفی تبدیل شده بود که میبایست به هر قیمتی که شده به آن دست یافت – تضاد شدیدی دارد.
ما در رابطه با یک توافق آینده با کره شمالی که برتر از برجام است هدفمان را «غیرهستهای شدن نهایی و کاملا راستیآزمایی شده شبه جزیره کره، همانگونه که با رئیس کیم جونگ اون توافق شده است» توصیف کردهایم. «نهایی» به این معنا است که هیچ گونه احتمالی وجود نخواهد داشت که کره شمالی دیگر هیچگاه بتواند برنامههای جنگافزارهای کشتار جمعی و موشکهای بالستیک خود را از سر بگیرد – و این چیزی است که برجام در مورد ایران ارائه نداده بود. «کاملا راستیآزمایی شده» به این معنا است که معیارهای راستیآزمایی نیرومندتری در مقایسه با آن چه در برجام در نظر گرفته شده بود، وجود خواهد داشت. از جمله ضعفهای [راستیآزمایی های برجام این بود که] بازرسی از تاسیسات نظامی کلیدی ایران را الزامی نکرده بود. چهارچوب دقیق یک توافق با کره شمالی چیزی است که هنوز باید مورد مذاکره قرار بگیرد. اما «نهایی» و «کاملا راستیآزمایی شده» اجزاء اصلی و مهمی هستند که ما بر سر آنها سازش نخواهیم کرد.
تهدید رژیم ایران
تعهد پرزیدنت ترامپ نسبت به امنیت مردم آمریکا همراه با بیزاری او از کاربرد غیرضروری نیروی نظامی و تمایل او به گفتوگو با دشمنان، چهارچوب تازهای را برای رویارویی با رژیم های قانونشکن ارائه کرده است. امروز هیچ رژیمی نیست که بیش از رژیم ایران یک ماهیت قانونشکن داشته باشد، و از سال ۱۹۷۹ تاکنون وضعیت بر همین منوال بوده است. [در آن سال] یک گروه نسبتا کوچک از انقلابیون اسلامگرا به قدرت رسیدند. از آن زمان تاکنون طرز تفکر انقلابی این رژیم انگیزه بخش اقدامات آن بوده است – در واقع اندکی پس از تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی [این نهاد] نیروی قدس، واحد نیروهای ویژه نخبه خود، را ایجاد کرد و مسئولیت صدور انقلاب به خارج از کشور را بر عهده آن نیرو گذاشت. از آن زمان تاکنون مقامات این رژیم همه مسئولیتهای دیگر داخلی و بین المللی، از جمله وظایف خود در قبال مردم ایران، را در خدمت تحقق انقلاب قرار داده اند.
در نتیجه، این رژیم طی چهار دهه گذشته ویرانی و بیثباتی بسیار زیادی را به بار آورده است، و این بدرفتاریها پس از برجام هم پایان نپذیرفت. توافق هسته ای از تلاش رژیم ایران برای دستیابی به یک جنگافزار هستهای، به صورت دائمی جلوگیری نکرد – در حقیقت بیانیه منتشره در ماه آوریل توسط یک مقام ارشد هستهای ایران مبنی بر این که این کشور میتواند برنامه هستهای خود را طی چند روز از سر بگیرد، نشان میدهد که اصلا شاید آن [توافق] آن برنامه [هستهای] را چندان به تعویق نیانداخته باشد. این توافق همچنین فعالیتهای خشونت آمیز و بیثبات کننده رژیم ایران در افغانستان، عراق، لبنان، سوریه، یمن، و غزه را کاهش نداده است. رژیم ایران هنوز به حوثیها موشک می دهد، که آن موشک ها به سوی عربستان سعودی شلیک میشوند؛ از حملات حماس به اسرائیل پشتیبانی می کند؛ و جوانان تاثیرپذیر افغان، عراقی، و پاکستانی را برای جنگیدن و کشته شدن در سوریه به خدمت میگیرد. به لطف یارانههای رژیم ایرانی، درآمد ماهانه یک جنگجوی حزبالله لبنان دو تا سه برابر مبلغی است که یک آتشنشان در تهران به دست میآورد.
در ماه مه سال ۲۰۱۸ پرزیدنت ترامپ از توافق هستهای خارج شد؛ زیرا آن [توافق] به وضوح از منافع امنیت ملی ایالات متحده و یا همپیمانان و شرکایمان محافظت نمیکرد و همچنین رژیم ایران را وادار نمینمود تا همانند یک کشور عادی رفتار کند. در ماه ژوئیه یک دیپلمات ایرانی مستقر در وین به خاطر تهیه مواد منفجره برای تروریستهایی که میخواستند در یک گردهمایی سیاسی در فرانسه بمبگذاری کنند، دستگیر شد. این نشان میدهد که در حالی که رهبران ایران میکوشند تا اروپا را نسبت به ماندن در توافق هستهای متقاعد کنند، همزمان به صورت پنهانی برای اجرای حملات تروریستی در قلب آن قاره توطئهچینی میکنند. در مجموع، اقدامات رژیم ایران این کشور را منزوی کرده و بیش از هرچیز موجب ناامیدی مردم خودش شده است.
کارزار فشار
به جای توافق هسته ای ایران، پرزیدنت ترامپ یک کارزار فشار چند جانبه را آغاز کرد که نخستین بخش آن تحریمهای اقتصادی بود. پرزیدنت قدرت تحریمها برای اعمال فشار بر رژیم را درک میکند، به ویژه که این کار برای ایالات متحده هزینه فرصت از دست رفته پایینی دارد. ایالات متحده تحت دولت پرزیدنت ترامپ با اعمال ۱۷ دور تحریم بر رژیم ایران، ۱۴۷ فرد و نهاد مرتبط با رژیم ایران را هدف قرار داده است.
هدف از این تحریمهای تهاجمی، وادار کردن رژیم ایران به یک انتخاب است: توقف سیاستهایی که در وهله نخست آغازگر این تمهیدات بودند، و یا پافشاری بر ادامه آنها. تصمیم رژیم ایران برای ادامه فعالیتهای مخرب خود تاکنون پیامدهای اقتصادی بسیار شدیدی داشته است که این پیامدها با سوءمدیریت بسیار گسترده مقامات که در جهت تامین منافع خودشان عمل میکنند، شدت یافته است. مداخله گسترده سپاه پاسداران در اقتصاد که تحت پوشش خصوصسازی انجام میشود، اقدام به کسب و کار در ایران را به یک موضوع از قبل شکست خورده تبدیل میکند و سرمایه گذاران خارجی هرگز نمیدانند که آیا دارند بازرگانی را تسهیل میکنند یا تروریسم را. این رژیم به جای استفاده از ثروت ایجاد شده توسط برجام برای تقویت رفاه مادی مردم ایران، انگلوار آن را بلعیده و چندین میلیارد دلار را صرف دیکتاتورها، تروریستها، و شبه نظامیان سرکش کرده است. ایرانیها به گونهای قابل درک به تنگ آمده اند. ارزش ریال طی سال گذشته سقوط کرده است. یک سوم جوانان ایران بیکار هستند. دستمزدهای پرداخت نشده به اعتصابات گسترده انجامیده است. کمبود سوخت و آب بسیار شایع است.
این گرفتاری های ناخوشایند مشکلی است که خود این رژیم آن را به وجود آورده است. طبقه خواص ایران در زمینه اخاذی و فساد همانند یک مافیا هستند. دو سال پیش، وقتی درز و انتشار فیش های حقوقی مبالغ نجومی را که به صورت غیرقابل توضیح به حسابهای بانکی مقامات ارشد دولت سرازیر میشدند، آشکار کرد، آتشفشان خشم برحق مردم ایران فوران کرد. روحانیون و مقامات حکومتی سالیان سال است که خودشان را لای ردای دین پیچیدهاند و در همان حال دارایی مردم ایران را به غارت برده اند. امروز تظاهرکنندگان رژیم را خطاب قرار داده و شعار میدهند «اسلام رو پله کردینو مردم رو ذله کردین» به نوشته روزنامه کیهان چاپ لندن، ثروت آیتالله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ایران، که ایالات متحده امسال او را به خاطر موارد نقض حقوق بشر تحت تحریم قرار داد، حداقل ۳۰۰ میلیون دلار است که [این ثروت را] در نتیجه اختلاس دارایی های همگانی به دست آورده است. ثروت آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی نیز چندین میلیون دلار است. او به خاطر اعمال فشار بر دولت ایران برای کاهش یارانههای تخصیص یافته به تولیدکنندگان شکر داخلی، آن هم در حالی که او بازار را پر از شکرهای وارداتی و گرانتر خودش میکند، به «سلطان شکر» معروف شده است. این گونه فعالیتها موجب بیکار شدن مردم عادی ایران می شود. آیتالله محمد امامی کاشانی، یکی از ائمه جمعه تهران طی ۳۰ سال گذشته، دولت را وادار کرده تا مالکیت چندین معدن بسیار سودآور را به بنیاد شخصی او منتقل کند. ثروت او نیز اکنون چندین میلیون [دلار] است. این فساد تا بالاترین مقام این حکومت نیز ادامه دارد. آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، صندوق پوشش سرمایه شخصی و ثبت نشده خود موسوم به «ستاد» را دارد که ارزش آن بیش از ۹۵ میلیارد دلار است. آن ثروت که بدون پرداخت مالیات و از راههای نامشروع کسب شده و معمولا از طریق مصادره داراییهایی اقلیتهایی سیاسی و مذهبی به دست آمده است، به عنوان یک صندوق پولی پنهانی برای سپاه پاسداران به کار میرود. به عبارت دیگر، رهبر مذهبی ایران شخصیت چپاولگرانه زورمداران جهان سومی را دارد.
حرص و طمع این رژیم، شکافی را میان مردم ایران و رهبرانشان به وجود آورده است و این موجب شده است که مقامات ایران به سختی بتوانند جوانان ایرانی را برای تبدیل شدن به پیشگامان نسل آینده انقلاب متقاعد کنند. آیتالله های دین سالار می توانند روز و شب شعارهای «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» سر دهند، اما آنها نمیتوانند ریاکاری و دورویی پوسیده شان را پنهان کنند. محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، دانشآموخته دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو و دانشگاه دنور، و علی اکبر ولایتی، مشاور ارشد رهبر، نیز دانش آموخته دانشگاه جانز هاپکینز است. خود خامنهای، در حالی که از مردم ایران میخواهد کالاهای ساخت ایران را بخرند، سوار بر یک خودروی بیامدبلیو تردد می کند. این پدیده مشابه همان چیزی است که در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در اتحاد جماهیر شوروی روی داد؛ در آن زمان روح [انقلاب] ۱۹۱۷ به خاطر ریاکاری و دورویی قهرمانان آن انقلاب، اندک اندک پوشالی و بی اثر شده بود. پولیتبیورو [شورای سیاستگذاری حزب کمونیسم] دیگر نمیتوانست به دروغ به شهروندان شوروی بگوید که کمونیسم را ارج بنهند، در حالی که مقامات شوروی خودشان در خفا مشغول فروختن شلوارهای جین آبی رنگ قاچاق شده و صفحههای گروه بیتلها بودند.
باید کاری کرد که رهبران ایران – به ویژه افرادی که در راس سپاه پاسداران قرار دارند از جمله قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس – پیامدهای دردناک خشونت و فسادشان را احساس کنند. با توجه به آن که این رژیم با یک تمایل به تکامل نفس و یک ایدئولوژی انقلابی – که نمیتواند به آسانی از آن جدا شود – کنترل می شود، بنابراین اگر قرار است این تحریمها عادات تثبیت شده را تغییر دهند، پس [این تحریمها] باید شدید باشند. به همین خاطر است که دولت ترامپ در حال اعمال دوباره تحریمهای ایالات متحده است که به عنوان بخشی از توافق هستهای برداشته و یا معلق شده بودند؛ دور نخست آنها در تاریخ ۷ اوت عملی شد و بقیه تحریمها نیز در تاریخ ۵ نوامبر بازخواهند گشت. ما قصد داریم صادرات جهانی نفت ایران را تا تاریخ ۴ نوامبر تا آنجا که ممکن است به صفر نزدیک کنیم. ما همچنین به عنوان بخشی از کارزارمان برای از بین بردن تامین مالی تروریست ها توسط رژیم ایران، برای مختل کردن یک شبکه مبادلات ارزی که میلیون ها دلار را به نیروی قدس انتقال میداد، با امارات متحده عربی همکاری کردهایم. ایالات متحده از همه کشورهایی که از رفتارهای ویرانگر جمهوری اسلامی بیزار شده و به تنگ آمدهاند می خواهد تا در کنار مردم ایران بایستند و به کارزار فشار ما بپیوندند. رهبری تلاش های ما در دستان توانمند برایان هوک، نماینده ویژه جدید ما در امور ایران، خواهد بود.
فشار اقتصادی تنها یک بخش از کارزار ایالات متحده است. بخش دیگر آن بازدارندگی است. پرزیدنت ترامپ به اقدامات واضحی که رژیم ایران را از آغاز دوباره برنامه هستهای خود یا ادامه فعالیتهای شریرانه دیگرش باز میدارد، باور دارد. او برای رژیم ایران و کشورهای دیگر کاملا روشن کرده است که تلاشها برای قلدری کردن نسبت به ایالات متحده را برنخواهد تابید. اگر امنیت ایالات متحده تهدید شود، او به شدت واکنش نشان خواهد داد. رئیس کیم [رهبر کره شمالی] این فشار را احساس کرده است، و بدون آن [فشار] او هرگز در سنگاپور پای میز مذاکره حاضر نمیشد. ارتباطات عمومی شخص رئیس جمهوری نیز به عنوان یک مکانیزم بازدارنده عمل میکنند. توئیتی که او با حروف بزرگ در ماه ژوئیه خطاب به حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، فرستاده و در آن به ایران گفته بود که باید از تهدید کردن ایالات متحده دست بردارد، آگاهانه و مبتنی بر یک محاسبه راهبردی بود: رژیم ایران نیروی نظامی ایالات متحده را درک میکند و از آن میترسد. در ماه سپتامبر شبه نظامیان در عراق حملات موشکی مرگباری را به سوی مجتمع سفارت ایالات متحده در بغداد و کنسولگری ایالات متحده در بصره پرتاب کردند. رژیم ایران این حملات انجام شده توسط نیروهای نیابتی اش – که [ایران] از آنها پشتیبانی مالی، آموزشی، و تسلیحاتی کرده است – را متوقف نکرد. ایالات متحده رژیم تهران را در قبال هر حملهای که به زخمی شدن پرسنل ما منجر شود، مسئول خواهد دانست. آمریکا در دفاع از جان آمریکاییان به سرعت و با قاطعیت پاسخ خواهد داد.
ما جنگ نمیخواهیم. اما باید این موضوع را به شکلی دردناک برای ایران روشن کنیم که تشدید [این وضعیت] یک بازی محکوم به شکست برای ایران است. جمهوری اسلامی یارای برابری با نیروهای نظامی ایالات متحده را ندارد و ما از این که رهبران ایران را بر این موضوع واقف کنیم، هراسی نداریم.
آشکار شدن اقدامات رژیم ایران
یکی دیگر از مولفه های مهم کارزار فشار ایالات متحده بر ضد رژیم ایران، تعهدی برای افشای خشونت و بی رحمی این رژیم است. رژیمهای قانونشکن خودکامه از هیچ چیز بیشتر از آشکار شدن اقدامات واقعیشان نمیترسند. دولت ترامپ به کار خود برای آشکار کردن منابع نامشروع درآمد، فعالیتهای شریرانه، معاملات درونی متقلبانه، و ظلم و ستم وحشیانه این رژیم ادامه خواهد داد. مردم ایران حق دارند که از سطح شگفت انگیز فعالیتهای این رژیم در خدمت منافع خودش، آگاه شوند. در صورتی که همه کارهای خامنهای و دار و دستهاش برملا شوند، آنها توان تحمل خشم داخلی و بینالمللی که در پی آن به وجود خواهد آمد را نخواهند داشت. معترضان از سال گذشته به خیابانها آمده و شعار داده اند: «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن!» و «ملت گدایی میکند، آخوند خدایی میکند!» سر داده اند. ایالات متحده در کنار مردم ایران ایستاده است.
رونالد ریگان، رئیس جمهوری [اسبق] ایالات متحده، که اتحاد جماهیر شوروی را «امپراتوری شر» نامید، قدرت افشاگری را درک کرده بود. او با در مرکز توجه قرار دادن سوءاستفاده های آن رژیم، با مردمی که مدتهای مدید زیر سلطه کمونیسم رنج برده بودند، اعلام همبستگی کرد. در مورد مردم ایران نیز به همین ترتیب بوده است که دولت ترامپ از آشکار کردن ظلم و ستم داخلی بیرحمانه آن رژیم ابایی نداشته است. این رژیم آن قدر به برخی اصول ایدئولوژیک – از جمله صدور انقلاب اسلامی از طریق جنگهای نیابتی و خرابکاری در دیگر کشورهای دارای اکثریت مسلمان، مخالفت کینه توزانه با اسرائیل و ایالات متحده، و شدیدترین کنترلهای اجتماعی که حقوق زنان را محدود میکند – وابسته شده است که تاب تحمل هیچ گونه نظر مخالفی را ندارد. بنا بر این، این رژیم برای مدت چندین دهه حقوق انسانی، کرامت، و آزادیهای بنیادین مردم خودش را انکار کرده است. به همین خاطر است که برای نمونه در ماه مه پلیس ایران یک ژیمناست نوجوان به نام مائده هژبری را به خاطر انتشار یک ویدئو از رقص خود در اینستاگرام بازداشت کرد.
دیدگاههای این رژیم، به ویژه در قبال زنان، بسیار عقبمانده است. از زمان انقلاب تاکنون زنان مجبور به گذاشتن حجاب بودهاند و برای اعمال آن، نیروهای پلیس گشت ارشاد زنانی را که از این مقررات سرپیچی کنند در خیابانها کتک زده و دستگیر میکند. اعتراضات اخیر علیه این سیاست در قبال پوشش زنان نشان می دهد که این سیاستی شکست خورده است و خامنهای قطعا از این موضوع باخبر است. اما با این حال، یک فعال [حقوق زنان] در ماه ژوئیه به خاطر برداشتن حجابش به تحمل ۲۰ سال زندان محکوم شد.
این رژیم همچنین مدام اقلیتهای دینی یا نژادی، از جمله بهائیان، مسیحیان، و دراویش گنابادی را – وقتی در حمایت از حقوقشان صحبت میکنند – دستگیر میکند. تعداد اعلام نشدهای از ایرانیان در زندان اوین شکنجه و کشته شده اند. [زندان اوین] به اندازه زیرزمین لوبیانکا، مقر هولناک کاگب، مخوف است. چندین آمریکایی بیگناه نیز بنا بر اتهامات دروغین در آنجا زندانی هستند و قربانی استفاده رژیم از گروگانگیری به عنوان یک ابزار سیاست خارجی شده اند.
از ماه دسامبر گذشته تظاهرکنندگان به خیابانهای تهران، کرج، اصفهان، اراک، و بسیاری دیگر از شهرها رفته اند تا به گونهای مسالمتآمیز، زندگی بهتری را مطالبه کنند. اما در پاسخ به آنها، رژیم در سال نو و در ماه ژانویه اقدام به دستگیری دلبخواهی و خودسرانه ۵ هزار تن از آنان کرد. بنا بر گزارشها، هنوز صدها نفر از آنها پشت میلههای زندان هستند و بیش از دهها تن دیگر به دست دولت خودشان کشته شدهاند. رهبران [ایران] با بیشرمی این مرگها را خودکشی خوانده اند.
برملا کردن این آزارها با شخصیت و خصوصیات ایالات متحده همراستا است. همان گونه که پرزیدنت ریگان در یک سخنرانی در دانشگاه ایالتی مسکو در سال ۱۹۸۸ گفت: «آزادی به معنای شناخت این موضوع است که هیچ فرد، هیچ نهاد، و یا هیچ حکومتی، از حق انحصاری نسبت به حقیقت برخوردار نیست؛ بلکه جان تک تک انسانها بیاندازه ارزشمند است و هر یک از ما که به این جهان آورده شدهایم، بنا به دلیلی اینجا هستیم و چیزی برای ارائه کردن داریم.» در ماه مه دولت ترامپ ۱۲ حوزه را به صورت فهرستوار برشمرد. اینها حوزه هایی هستند که اگر قرار باشد در روابط ما تغییری حاصل شود، رژیم ایران باید در آنها پیشرفت حاصل کند. از آن جمله میتوان به توقف کامل غنیسازی اورانیوم، ارائه شرح کامل ابعاد نظامی گذشته برنامه هستهای [رژیم ایران]، پایان دادن به توسعه موشکهای بالستیک و پرتابهای موشکی تحریکآمیز، آزاد کردن شهروندان زندانی شده ایالات متحده، پایان دادن به حمایت [رژیم ایران] از تروریسم، و غیره اشاره کرد.
پرزیدنت ترامپ کاملا روشن کرده است که این فشار تنها زمانی افزایش خواهد یافت که رژیم ایران مطابق با معیارهای مد نظر ایالات متحده و شرکا و همپیمانان آن، و خود مردم ایران، عمل نکند. به همین خاطر است که واشنگتن همچنین خواهان آن است که تهران بهبود چشمگیری را در زمینه حقوق بشر ایجاد کند. پرزیدنت [ترامپ] همواره گفته که او آماده گفتوگو است. اما درست مانند قضیه کره شمالی، ایالات متحده آن قدر به کارزار فشار خود ادامه خواهد داد تا این که رژیم ایران تغییرات ملموس و پایداری را در سیاستهایش به نمایش بگذارد. اگر این تغییرات را اعمال کند، احتمال یک توافق فراگیر تازه به شدت افزایش خواهد یافت. ما فکر میکنیم که حصول یک توافق با رژیم [ایران] امری ممکن است. در غیاب چنین توافقی رژیم ایران به خاطر همه فعالیتهای بی پروایانه و خشونتآمیز خود در سراسر جهان با هزینههای فزایندهای روبهرو خواهد شد.
پرزیدنت ترامپ ترجیح میدهد که این کارزار را به تنهایی اجرا نکند. او خواهان حضور و مشارکت همپیمانان و شرکای ایالات متحده است. در واقع، کشورهای دیگر همین حالا هم درک مشترکی از تهدید رژیم ایران، گذشته از جاهطلبی های هستهای آن کشور، دارند. امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، گفته است: «برخورد قاطع با رژیم ایران در مورد فعالیتهای منطقهای و برنامه [موشکی] بالستیک آن امری مهم است»؛ ترزا می، نخست وزیر انگلستان، گفته است که او از تهدیدی که از سوی رژیم ایران متوجه خلیج [فارس] و خاورمیانه بزرگ است، آگاه میباشد.» این توافق گسترده بر سر تهدید رژیم ایران، دیگر برای کشورها در مورد این که آیا باید به تلاش جهانی برای تغییر رفتار رژیم ایران – تلاشی که گسترده است و مدام در حال بزرگتر شدن است – بپیوندند یا نه، هیچ جای تردیدی باقی نمیگذارد.
نیروی شفافیت اخلاقی
پرزیدنت ترامپ وارث جهانی بوده که از برخی جهات به اندازه همان جهانی که ایالات متحده در آستانه آغاز جنگ جهانی اول، پیش از جنگ جهانی دوم، و یا در اوج جنگ سرد با آن روبهرو بود، خطرناک است. اما این جسارت قاطع او، نخست در قبال کره شمالی و اکنون در برابر رژیم ایران، نشان داده است که از طریق پیوند دادن شفافیت باور با تاکید بر منع گسترش هستهای و ائتلافهای نیرومند، چه قدر میتوان پیشرفت کرد. اقدامات پرزیدنت ترامپ در مقابله با رژیمهای قانونشکن ریشه در این باور دارد که رویارویی اخلاقی به آشتی دیپلماتیک منجر میشود.
این نقشه و طرح یکی از بزرگترین پیروزی های سیاست خارجی در قرن گذشته، یعنی پیروزی آمریکا در جنگ سرد، بود. پرزیدنت ریگان در نخستین هفته ریاست جمهوری خود با توصیف رهبران شوروی گفت: «تنها اخلاقیاتی که آنها میشناسند، آن چیزی است که باعث پیشبرد هدفشان خواهد شد. به این معنی که آنها حق ارتکاب هر گونه جرم، دروغگویی، و تقلب را برای خودشان محفوظ میدارند.» تحلیلگران سیاست خارجی نظریات او را به سخره گرفتند و بر این باور بودند که صداقت [آن نظرات] از پیشرفت به سوی صلح جلوگیری خواهد کرد. اما پرزیدنت [ریگان] بر تعهد خود نسبت به مذاکره با روسها نیز تاکید کرده بود و این واقعیتی بود که به آن کمتر توجه شده بود. آمیزه شفافیت اخلاقی و برش دیپلماتیک پرزیدنت ریگان زمینه ساز گفتوگوهای ۱۹۸۶ در ریکیاویک و سپس فروپاشی کمونیسم شوروی بود.
آنها که هنوز هم در برابر همان اعتقاد توتمی که می گوید «صداقت مانع گفتوگو میشود» سر خم میکنند، باید تاثیری را که فشار لفاظی و عملی بر رژیمهای قانونشکن داشته و دارد، درک کنند. با توجه به نرخ سقوط اقتصاد ایران و شدت یافتن اعتراضات، باید این موضوع برای رهبری ایران روشن باشد که مذاکرات، بهترین راه پیش رو است.